بیاین درباره اهداف صحبت کنیم. اهداف ما رو به جلو میبرن و به زندگیمون معنی بیشتری میدن. برای آدمهای مبتلا به ADHD، اهداف ممکنه خیلی دور از دسترس به نظر بیان چون گاهی انرژیمون ته میکشه وقتی میخوایم بهشون برسیم. چرا اینجوریه؟
چرا حتی وقتی چیزی رو خیلی میخوایم، به خودمون میگیم که این کار خیلی سخته و از پسش برنمیایم؟
ما آدمها معمولاً چیزای منفی رو بیشتر میبینیم. دوست داریم روی مشکلات و اشتباهات تمرکز کنیم و ازشون به عنوان معیار پیشرفتمون استفاده کنیم.
خیلی وقتها یه اتفاق بد میتونه ده تا اتفاق خوب رو از یادمون ببره. مشکل اصلی این نوع تفکر اینه که میتونه یه داستانی بهت بگه که باعث میشه دست از آرزوهات برداری.
آدمای خیلی موفق کمتر شکست نمیخورن، فقط ذهنیت سالمتری نسبت به شکست و اهدافشون دارن. مثلاً میدونستی که توماس ادیسون ده هزار بار تلاش کرد تا لامپ رو بسازه؟ وقتی ازش پرسیدن که درباره “شکستهاش” چی فکر میکنه، گفت: “من شکست نخوردم. من فقط ده هزار راه پیدا کردم که جواب نمیدن.”
یه بخش مهم از این تغییر ذهنیت درونی، جشن گرفتن موفقیتهای کوچیکه. قدمهای کوچیک زیادی هست که تو رو به موفقیتهای بزرگت میرسونه. مغز آدمای مبتلا به ADHD فوری به پاداش واکنش نشون میده.
پس وقتی سعی میکنی اهداف دور رو تصور کنی، سخته بفهمی چطوری باید بهشون برسی. خیلی وقتها، فقط فکر اینکه شاید تا مدتها پاداش بزرگی نباشه، کافیه تا انگیزت رو از دست بدی.
جشن گرفتن این موفقیتهای کوچیک، مغز رو روشن میکنه و دوپامینی که آزاد میشه به بقیه مغز میگه که باید ادامه بدی! با همین قدمهای کوچیکه که میتونی به دستاورد بزرگ بعدیت برسی.
تو هر لحظه، ممکنه آدمایی باشن که بهت بگن ADHD واقعی نیست، یا میگن که زیادی تشخیص داده میشه، یا فکر میکنن داروها یه مزیت ناعادلانه میده.
آرزوم برای اونها اینه که یه روز بفهمن چه دستاورد بزرگیه که میتونی یه مغز اینقدر شلوغ رو مدیریت کنی. آرزوم برای تو اینه که موفقیتهای کوچیکت رو جشن بگیری. ببین چقدر جلو رفتی. لذت ببر از اینکه به چیزایی رسیدی که بقیه فکر میکردن غیرممکنه.