من از بچگی فیلم و کتابِ علمی تخیلی دوست داشتم، اینا به من تجربه زیستن در دنیای خلاقی رو میداد که آرزو می کردم. اما خب بزرگ تر که شدم، مواجه شدن با زندگی و اتفاق هایی که برام افتاد، من رو از خیالبافی ترسوند.

این ترس سبب شد که کمتر سراغ محتواهای این مدلی برم. در واقع یه جورایی خودم رو تنبیه کردم که بچه برو بچسب به واقعیت و مثل بچه آدم زندگیتو بکن. قرار نیست رویاها واقعی بشن.

اما الان که خودم رو بهتر شناختم و با خودم مهربون تر شدم، میدونم نیروی حیات ِ من درست توی همین قسمت خلاق بودن، خیالبافی کردن و  بازی کردن هست.

همین که یاد بگیرم کل زندگی رو به چشم یک بازی ببینم که سطح های مختلف داره و قرار نیست زیادی جدی باشه.

به محض این که زندگی رو زیادی جدی بگیرم و مثل بقیه برم دنبال تیک زدن لیست هایی که از یک بزرگسال انتظار میره، بعد از یک مدت به خودم میام و می بینم من دیگه مریم نیستم.

تبدیل شدم به یک ربات متحرک که داره آرزوهای بقیه رو تیک میزنه.

فیلم های علمی تخیلی، یا کلا هر محتوایی که به خلاقیت، بازی یا ایده پردازی مربوط میشه، خوراک اصلی ذهن منه.

اگه ازش بگیرم، اونم انرژی زندگیم رو ازم میگیره. ( من اینو خیلی یادم میره! )

یکی از فیلم هایی که جدیدا دیدم و خیلی باهش حال کردم، فیلم زندگی دیان ساخته نت فلیکس هست.

دیدن این فلیم ها با وجود فضایی بودن و علمی تخیلی بودنش به من کمک می کنه بخشی از وجودم که بیشتر اطرافیانم نه ازش خبر ندارند، نه درکش می کنند، مصور جلوی خودم ببینم و برای چند ساعت هم که شده توش زندگی کنم.

من هر از مدتی احتیاج دارم که یکی به من یادآوری کنه که که زندگی اون قدرهایی هم که فکر می کنی و بقیه میگن جدی نیست. تا تهش یک بازیه، پس کیف تک تک سطح ها و چالش هاش رو ببر. معلوم نیست سطح بعدی هم چالش به این باحالی داشته باشه یا نه.

و این که، کی گفته واقعیت اونی هست که 90 درصد آدم ها میگن، اونم توی دنیای پیش بینی ناپذیر این روزها.

ندیدن امکانات جدیدی که دنیای مدرنِ پیش رو، میتونه در اختیارمون بگذاره و  حرف زدن از اخبار زرد و منفی یا نهایتا تاپیک های دم دستی، سرگرمی نوروتیپیکال هاست.
این ها خیلی حرف جدیدی برای زدن ندارند، مجبور میشن خودشون رو مشغول کنند به همین ها و تکرار حرف هایی که از این ور و اون ور شنیدند.

اما ذهن یکی مثل من با این حرف ها آروم نمی گیره و حوصلش سر میره. ترجیح میده بازی کنه تا بشینه به چرت و پرت های سیاسی و اجتماعی گوش کنه.

فیلم زندگی دیان در مورد یک پسربچه است که ذهنش قابلیت های خیلی خفنی داره، و میتونه باهش کارهای عجیب غریب کنه. اما دیان توی زندگی واقعی همون بچه تنهایی هست که توی مدرسه دوست ندارند باهش دوست بشوند. بلد نیست با بقیه بازی کنه و سرگرمی هاش هم با بچه ها متفاوته.

تنها دوست دیان، که اولش هم دیان ازش خوشش نمیاد، یک دختره به اسم اسپرانزا است که معلوله اما دیان رو خوب درک می کنه و توانایی های اون رو می بینه.

دیان اولش تلاش می کنه جز گروه بچه های باحال باشه، اما توی ماجرای این فیلم می بینیم که خیلی ممکن نیست که تو این قدر متفاوت باشی و بتونی همرنگ جماعت باشی. اما عوضش میتونی یاد بگیری آدم های خودت رو پیدا کنی.

مامان دیان، برای بزرگ کردن این بچه، نمی تونه از روش های معمولی که برای  یک مامان عادی کار می کنه، استفاده کنه. و کم کم یاد میگیره که یک بچه متفاوت رو چه طوری میشه بزرگ کرد.  چالش های بزرگ کردن یک بچه متفاوت به خوبی تو این فیلم تصویر شده. و آره میدونم، بزرگ کردن یک بچه متفاوت، وقتی جامعه و مدرسه، پذیرشش برای تفاوت کمه، میتونه خیلی سخت باشه، احتمال داره شما یک روز در میون احضار بشی مدرسه!

من همش طرفدار بچه ها نیستم ها 😀 کلی دلم میسوزه که چرا مامان های این بچه ها هیچ حمایتی نمیشن و گروهی ندارند که آدم های شبیه خودشون رو توش بینند.
مادر و پدر یا پارتنر یک آدم متفاوت بودن، اصلا آسون نیست و اون فرد، خودش نیاز به کمک و حمایت داره نه سرکوفت بقیه!

 

پیشنهاد می کنم این فیلم رو ببینید.

و به این سوال ها فکر کنید:

  • چه اتفاق های متفاوتی رو دوست داشتید زندگی کنید و به خاطر بقیه یا ترس از قضاوت شدن، هیچ وقت سمتش نرفتید؟

 

  • آدم های نوروتیپیکال دور و برتون، چه محدودیت هایی رو بهتون تحمیل کردند و شما از سر کلافگی و خسته شدن، اون ها رو پذیرفتید؟

 

  • درست و غلط این دنیا رو اصلا کی تعیین می کنه؟ 

 

سریال زندگی دیان (Raising Dion 2019) | دوبله فارسی | فیلیمو (filimo.com)