در این مطلب چند تا از راه کارهایی که به کسی که ADHD داره، کمک می کنه تا ذهنش رو کمی آروم کنه  نوشتم.  چون میخواستم به هر راه حل، مثال و تجربه شخصی اضافه کنم، همه نه راهکاری که در مطلب اصلی بود رو نرسیدم بنویسم.

اما خب قول دادم حتی اگر خیلی  خوب هم نشده باشه، دست از کمال گرایی بردارم و هر چی بلدم رو کم کم اینجا بنویسم. خوشحال میشم در کامنت ها بهش مثال و تجربه شخصی اضافه کنید.

 

دست به اقدام بزنید

 

ماها که ADHD داریم، تمایل داریم در ذهنمون زندگی کنیم، پس برداشتن کوچکترین قدمی میتونه برای ساکت کردن افکارمون، نگرانی ها یا اضطرابمون کافی باشه.

باقی موندن در وضعیتی که دائما داریم نشخوار فکری می کنیم باعث اهمال کاری، کمال گرایی و احساس گناه میشه.

یا کم کم باورمون میشه که ما از انجام هر کاری ناتوانیم. اما وقتی یک قدم عملی هر چند کوچیک برمیداریم، باعث میشه از این زنجیره بیرون بیایم.

انجام دادن هر کاری یا هر اقدامی، ما رو معمولا از این منطقه خارج میکنه.

اقدام پادزهر یک ذهن شلوغ و پلوغ هست.

وقتی که تمرکز ما از روی افکار اتوماتیک برداشته میشه، ما میتونیم تمرکز، عشق، و خلاقیت بیشتری صرف چیزهای مهم بکنیم.

هر چقدر بیشتر از این راه استفاده کنیم، فضای کمتری رو برای تصور افکار منفی خواهیم داشت.

 

خلاصه اش این هست که ما خیلی وقت ها تو فکرهای مختلف و درهم و برهممون گیر می کنیم، اون قدر که اصلا نمی تونیم ازش بیرون بیایم،

فکر کنم این جور وقت ها یک کار خیلی کوچیک مثل یک نوشتن یک پاراگراف، صرف فقط ده دقیقه زمان برای کاری که باید انجام بدیم و ازش فرار می کنیم، یک قدم زدن کوتاه، یا ورزش کوتاه، ظرف شستن یا هر کار کوچیک شبیه اینا ما رو از گیر کردن تو این فضای فکری نجات میده.

 

شوخ طبیعی خودتون رو تقویت کنید

 

این که بتونیم به خودمون بخندیم یک ابراز قوی برای شفقت و مهربانی با خود هست. شوخ طبعی و دیدن مسئله با خنده و شوخی ، سنگینی یک موقعیت رو کم میکنه.

حس شوخ طبیعی خودتون رو با پذیرفتن حقیقت، نترسیدن از  آسیب پذیری و صحبت کردن صادقانه از مسئله تقویت کنید.

من هر وقت به مسئله های سخت می خندم، خیلی این خنده بهم کمک می کنه تا زهر سنگینی ماجرا کم بشه. البته داشتن دوستای باحال و فان هم به این ماجرا خیلی کمک کرده.

مثلا با دوستم یک کتاب خیالی داریم که هر فصل به یکی از این مصائب اختصاص داره، مثلا عنوان یک فصلش دختر کبریت فروش با دست های گشوده هست که حالا داستانش بماند. روز به روز هم داره این کتاب قطورتر میشه.

قبل ترها من خیلی مواجهه ام با مسائل درونی تر بود، و خیلی بیشتر همه چی رو جدی میگرفتم.

هنوز هم البته گاهی همینه. اما از وقتی یادگرفتم از آدم های شوخ طبع کمک بگیرم تا بتونم از خیلی از اتفاقات قصه های خنده دار درست کنم، همین تکنیک ساده خیلی وقت ها به کمکم اومده.

این کار هم به من این امکان رو میده که با صدای بلند راجب مسئله ام بدون ترس حرف بزنم، هم از بدبختی ها و مصیبت هاش جوک دربیارم و بهش بخندم تا سختیش کم بشه.

 

محرک های خودتون رو بشناسید

 

از خودتون در برابر افکار یا عقاید که به حال خوب شما کمک نمی کنه، محافظت کنید.

فیلمی که می بینیم، پادکستی که میشنویم، آدم هایی که باهشون در ارتباطیم، کتاب هایی که میخونیم همگی میتونند ما رو از باورهای خودمون آگاه کنند.

اما گاهی این ها در جهت منفی کار می کنند و یک حلقه تکرار توی ذهن ما درست می کنند. و نشخوار ذهنی ما رو دائما ترسناک تر می کنند.

به فعالیت ها و افرادی که با ارزش های شما همسو هستند و به آرامش درونی شما کمک می کنند بیشتر توجه کنید.

خودتون رو به چیزهایی که انرژی و  عمل مثبت و تغییر در شما ایجاد می کند متصل کنید.

اگر چیزهایی هست که شما رو با وحشت پر می کند یا شما رو از شرم پر می کنه، تصمیم بگیرید که ازشون جدا بشید.

من قبلا این رو یک ضعف می دونستم. مثلا شنیدن خیلی از خبرهای عادی که بقیه از کنارش راحت می گذشتند، ساعت ها من رو به فکر فرو می برد، یا خوندن یک توییت ساده از یک آدم، منو می برد به یک خاطره منفی که ساعت ها شاید توش میموندم.

اما خب همیشه به خودم می گفتم تو خودت باید قوی باشی و نباید این ها روت اثر بگذاره.

اما حالا با توجه به شناختی که از خودم دارم، یاد گرفتم هیچ اشکالی نداره که خیلی از چیزها رو چک نکنم، با خیلی از آدم ها معاشرت نکنم، خیلی از دوستام رو که از سر رودربایستی فالو می کنم، میوت کنم و خیلی از این مدل کارها که کمک می کنه که حواسم بیشتر به خودم و اطلاعاتی که از محیط دریافت می کنم باشه. میدونم سخته بازم ولی هر چی بیشتر پیاده اش کنیم، انجام دوباره اش ساده تر میشه.

 

پ.ن : این مطلب از اینجا هست .

How to Relax Your Mind: 9 Responses to Invasive ADHD Thoughts (additudemag.com)